لبخند نمی زند چرا گُلِ از گریه پرپرم؟
محصول جمع چندین خاطره، عشق آخرم
آخر کدام شعر، فی البداهه تر از خنده های اوست
آخر دوباره شعر، چون لَبَش از کجا بیاورم؟
بی او مَنَش سر به کوه میگذارم ولی چه سود
از حیفِ نام اوست وگرنه تیشه می برم
او بازوار اوج گرفت و به قله ها رسید
اما دلم شکست، چرا که فقط یک کبوترم
من یک کبوترم، عاشقِ بازیِ باز ها
حتی اگر جهان کبوتر شود، من نمی پرم
می خواستم پا به پای موج دریاییش شوم
حالا که بَند بَند شکسته ام، مجبورِ بندرم
آهسته می رود و نگاهم به راه اوست
من آنسو تر از مسیر او غصه می خورم
حالا که با گِله راه به جایی نمی برم
تنها سکوت، که دمار از دلش درآورم
که سعی می کند، عشق از سَر به دَر برد
که سعی می کنم، ازعشق جان به دَر برم
***
یا زنده می مانم و این بیت حذف می شود
یا ... روی سنگ قبرم بنویسید: " مرگ بر شما زنده ها "
:: موضوعات مرتبط:
مسیحا جوانمرد ,
,
:: برچسبها:
مسیحا جوانمرد/شعر/غزل/نوغزل/ شعر از نگاهی دیگر/ گله ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0